شهید حجت الاسلام میثمی ( زندگی نامه)
نوشته شده به وسیله ی نور الزهراء در تاریخ 90/7/4:: 8:35 صبح
مختصری از زندگی شهید میثمی / شهید کربلای پنج
شب سیزدهم رجب سال 1334 بود که خانوادهی میثمی گرمی حضور نوزادی کوچک را در جمع خود احساس کردند. پدر برای نامگذاری فرزند به قرآن تفأل زد و سورهی مریم آمد«انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیاً» آنگاه به فرمان حق نامش را عبدالله نهاد.
کودکی او در محلهی مسجد حکیم اصفهان سپری شد. با ورود به مدرسه ضمن تحصیل، پدر را در تأمین معاش خانواده یاری رساند. در سن 12 سالگی هیئت حضرت رقیه (س) را به یاری بچههای محل تشکیل داد. علاقهی او به علوم اسلامی به حدی بود که او به تحصیلات حوزوی روی آورد و در سال 1353 به همراه برادرش (شهید) حجهالاسلام رحمت الله میثمی و (شهید) حجهالاسلام مصطفی ردانی پور به قم مهاجرت کرد تا از دریای بیکران اسلام بهرهای بگیرد.
ماههای پایانی تحصیل ساواک در تعقیب میثمی به مدرسهی حقانی محل تحصیل آنها یورش برد و او را همراه عدهای از طلاب مبارز دستگیر کرد و به زندان فرستاد. از تاریخ 11/3/1354 به مدت سی ماه عبدالله در زندان ماند و در سال 1357 به دنبال مبارزات ملت از زندان آزاد شد و بعد از آن گفت:«من به دست این انقلاب آزاد شدم و مردم به خاطر آن دوسالی که از زندانم باقی بود، از من طلبکار هستند.» با پیروزی انقلاب در قم تحصیلات حوزوی را ادامه داد و همراه شهید ردانیپور در کردستان مبارزه کرد و سپس سپاه پاسداران در یاسوج را تشکیل داد.
حجهالاسلام میثمی در مدت 30 سال حضورش در استان کهکیلویه و بویر احمد سهم بزرگی در تامین امنیت و ثبات این منطقهی عشایری داشت. وی از طرف نمایندهی امام(ره) در سپاه با مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام در منطقهی 9 (فارس- بوشهر و بویراحمد) مشغول خدمت گردید.
حجه السلام میثمی در یک مأموریت نظامی در تاریخ 17/2/1363 به همراه شهید کلاهدوزان در حال سفر به شهر بندرعباس به علت تصادف با یک تریلی مجروح گشت.
بعد از بهبودی کارش را ادامه داد. او در عملیاتهای بسیاری همچون فتح المبین و محروم و ...حضور یافت و در تپههای شهید صدر برادرش در مقابل چشمان ناباور او به شهادت رسید. میثمی در این زمان از طرف حجه الاسلام محلاتی به سمت نمایندهی امام در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) و قرارگاه مرکزی نیروی سپاه و بسیج بود انتخاب شد.
او حتی برای زیارت خانهی خدا هم حاضر نشد لحظهای جبهه را ترک کند. زیرا اعتقاد داشت جبهه اجر زیارت خانه خدا را هم دارد و همیشه میگفت:«من سی ماه در زندان بودم، سی ماه در یاسوج، سی ماه در شیراز و سی ماه در جبهه». مهلت بودن در جبههام تمام میشودو در شب دوم عملیات کربلای 5 نیز به دوستانش گفت:«من در این عملیات اجر خود را میگیرم و بالاخره در مرحلهی دوم عملیات کربلای 5 از ناحیهی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و در سن 31 سالگی پس از سه روز مجروحیت در تاریخ 12/11/1365 مصادف با شب شهادت حضرت زهرا (س) به میهمانی خدا شتافت. از او 3 فرزند به یادگار ماند.
کلمات کلیدی :